در مقوله هنرشناسي اولين سوالي كه مطرح مي شود اين است كه هنر چيست ؟!
البته مسلم است كه نمي توان تعريف مانع و جامعي كه دربرگيرنده تماميت اين واژه باشد ارائه نمود و علت اصلي عدم توانمندي ، همان تنوع و تكثري است كه در سرتاسر اين واژه سايه افكنده است. تنوع سليقه ها و تكثر نظرها و عقايد از سويي و رفع نيازهاي مادي و معنوي از سوي ديگر باعث گرديد كه هنر در قالبها، گونه ها ، شيوه ها و سبك هاي بيشماري به منحصه ي ظهور برسد كه هركدام به گونه اي ، دربرگيرنده بخشي از آمالها ، آرزوها و گاهاً خواسته هاي دروني خالقان و آفرينندگان آن مي باشد.
با تكامل انديشه هاي اجتماعي ـ زيستي انسان ، هنر نيز به رشد بالنده اي دست يافت كه توانست خود را به تدريج از ديواره غارها بيرون كشد و در فضايي قرار گيرد كه جنبه كاربردي تري را از خود به نمايش مي گذاشت .